استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{۵۳}
هانا:نه بزار بره خودش اینجا نشسته بعد *گریه*بقیه باید جونشونو بخاطر این خانوم به خطر بندازن؟
...
جینهو:ببین بهت چیزی نمیگم پررو نشو ها
هانا:مثلا میخوای چیکار کنی؟
جینهو چیزی نگفت میدونست اوضاع از اینی که هست بدتر میشه پس راهشو کج کرد و خواست بره بیرون که تهیونگ وارد شد
ته:سلام
جینهو: سلام
ته:کجا میرفتی؟
جینهو یه نگاهی به تهیونگ انداخت و سرشو کرد تو کارش
نامی:سارارو بفرستین اینجا و پسرارو بفرستین بیمارستان
ته:چیشده؟
نامی:جین و کوک و جیمین حالشون خوب نیست
ته:لعنتی، میرم بیمارستان *رفت*
جینهو: منم میام باهات
هانا:منم میام ، تو نمیایی؟
نامی:من باید بمونم ، سارا رو میارن
هانا:اهان..
بیمارستان//جینهو:/
کوک اتاق عمل بود ، پرستار داشت گردن جیمین رو پانسمان میکرد تیر خطا رفته بود و فقط گلوشو یه خط انداخته بود، اما جین ، اون اصلا حالش خوب نبود ، ضربه ای که به سرش وارد شده بود ، گوشش که بریده شده بود و باعث خونریزی بیش از اندازه شده بود ،باید صبر میکردیم تا ببینیم چی میشه ..
شوگا اتاق عمل بود و عمل کوک و انجام میداد..
نشسته بودم که دیدم جیهوپ داره میاد ، اما بچه منم بقلشه ..
بدو بدو رفتم سمتش:
ب..بچم
هوپی:بفرمایید اینم بچه صحيح و سلامت
جینهو بغض کرده بود:
بالاخره برگشتی؟
هوپی:از کوک چه خبر؟
جینهو: فعلا اتاق عمله ..
هوپی:جین چی؟
جینهو: نمیدونم اونم اتاق عمله فعلا ..
داشتم حرف میزدم که دیدم تهیونگ که دکتر جین بود اومده..
همه رفتیم سمتش ..
هانا:چی..چیشد؟؟
تهیونگ با بغض تو گلوش گفت:
ا..اون فعلا بهوش ولی ..*سرشو انداخت پایین* زیاد دووم نمیاره
تهیونگ نتونست جلو اشکاش و بگیره و سریع از اونجا دور شد ...
...
۱۴۰۲/۱/۱۴
...
جینهو:ببین بهت چیزی نمیگم پررو نشو ها
هانا:مثلا میخوای چیکار کنی؟
جینهو چیزی نگفت میدونست اوضاع از اینی که هست بدتر میشه پس راهشو کج کرد و خواست بره بیرون که تهیونگ وارد شد
ته:سلام
جینهو: سلام
ته:کجا میرفتی؟
جینهو یه نگاهی به تهیونگ انداخت و سرشو کرد تو کارش
نامی:سارارو بفرستین اینجا و پسرارو بفرستین بیمارستان
ته:چیشده؟
نامی:جین و کوک و جیمین حالشون خوب نیست
ته:لعنتی، میرم بیمارستان *رفت*
جینهو: منم میام باهات
هانا:منم میام ، تو نمیایی؟
نامی:من باید بمونم ، سارا رو میارن
هانا:اهان..
بیمارستان//جینهو:/
کوک اتاق عمل بود ، پرستار داشت گردن جیمین رو پانسمان میکرد تیر خطا رفته بود و فقط گلوشو یه خط انداخته بود، اما جین ، اون اصلا حالش خوب نبود ، ضربه ای که به سرش وارد شده بود ، گوشش که بریده شده بود و باعث خونریزی بیش از اندازه شده بود ،باید صبر میکردیم تا ببینیم چی میشه ..
شوگا اتاق عمل بود و عمل کوک و انجام میداد..
نشسته بودم که دیدم جیهوپ داره میاد ، اما بچه منم بقلشه ..
بدو بدو رفتم سمتش:
ب..بچم
هوپی:بفرمایید اینم بچه صحيح و سلامت
جینهو بغض کرده بود:
بالاخره برگشتی؟
هوپی:از کوک چه خبر؟
جینهو: فعلا اتاق عمله ..
هوپی:جین چی؟
جینهو: نمیدونم اونم اتاق عمله فعلا ..
داشتم حرف میزدم که دیدم تهیونگ که دکتر جین بود اومده..
همه رفتیم سمتش ..
هانا:چی..چیشد؟؟
تهیونگ با بغض تو گلوش گفت:
ا..اون فعلا بهوش ولی ..*سرشو انداخت پایین* زیاد دووم نمیاره
تهیونگ نتونست جلو اشکاش و بگیره و سریع از اونجا دور شد ...
...
۱۴۰۲/۱/۱۴
۲۸.۱k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.